♥
متولدین شهریور ماه :
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم
شاید به نظر برسم که حتی نمی خواهم عاشق باشم
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت
عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است.
♥
متولدین اسفند ماه :
من آنی نیستم
که بی عشق زندگی را سر کنم
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم
و چشمانم را میگشایم
و عشق رویایی ام را در تو می بینم
در عشق بی نظیر است.جذاب و پرنشاط است.احساساتی و رویایی است.
سوگند
سوگند میخورم به این لحظه زیبا و پر از عشق
که تمام فکر و زندگی ام تو باشی
نام تو باشد و عشق تو باشد عزیزم
آمدی در قلبم چه زیبا هم آمدی ،
آمدی و مرا دیوانه و عاشق خودت کردی
پس :
سوگند میخورم که با تو بمانم ، بمانم و عاشق هم بمانم ،
نه مجنون باشم و نه فرهاد
تنها خود خودم باشم ...
سوگند میخورم که اینک که عاشق شدم
با آرامش با تو باشم
بدون هیچ دغدغه و یا دلهره و یا ترسی از عشق ..!
سوگند میخورم که تنها نام مقدس تو را بر زبان بیاورم ..!
به این نام زیبایت قسم که در این سفر دشوار
دستانت را رها نکنم و تو را هر چه
زودتر به سرزمین عشاق برسانم
به آن قبله گاهی که روبروی آن نشسته ای و از خدای خویش
آرزوی مرا داری قسم ،
که به خاطر تو تمام سختی ها و مشکلات را تحمل کنم
و به خاطر تو سالها انتظار
بکشم تا روزی به تو برسم و تو را در آغوش بگیرم .
به آن اشکهای مقدست قسم ،
به آن اشکهایی که روی گونه های نازنینت سرازیر
شده است قسم که هیچگاه حرفی نزنم که قلبت شکسته شود
و کاری نکنم که دلت به درد بیاید و چشمانت خیس شود ..!
عزیزم اینک دستانت را به من بده و بگذار دستانت را محکم
و با تمام وجودم بفشارم و سوگند خویش را برایت یاد کنم
آهنگ خوش سه تار تقدیم تو باد ، آرایش گلهای بهار تقدیم تو باد . گویند که عشق هدیه پاک خداست ، این هدیه هزار بار تقدیم تو باد
غربت آن نیست که تنها باشی
فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب
در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل
من و دل
در میان همه کس
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود
و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو، برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام
سلام ، اینجا آسمان ابریست
آنجا را نمیدانم
اینجا شده پائیز
آنجا را نمیدانم
اینجا فقط رنگ است
آنجا را نمیدانم
هوایم هوای تو ، دلتنگم برای تو، تنهایم به یاد تو، زندگیم فدای تو
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا دشتها و رودهای تشنه را سیراب کنم اگرگل بودم شاخه ای از گل تقدیم وجودت می کردم اگر اشک بودم به پایت می گریستم و اگر محبت بودم آهنگ دوست داشتن را برایت می خواندم ولی افسوس که نه بارانم و نه گل و نه اشک و نه محبت ولی هر چه هستم دوســتــــت دارم
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکنه...
دوستت دارم عشق من
اما می خوام از کسی بگم که بودن با اون باعث شده من از پیله تنهایی خودم
رها بشم و بتونم معنی خیلی چیزها رو
بفهمم
مونا ی عزیز تو همون کسی هستی که با دست
مهربونت توی تیره ترین شبهای زندگی من
شعمی روشن کردی و منو از وحشت تنهایی
نجات دادی ... زمانی که احساس میکردم
همه راهها به بن بست رسیده وتمام لحظه
هام داره یکی یکی می سوزه ... تو با
زلالی حرفهات و مهربونیهای بی اندازه
ات بغض غصه های منو شکستی و منو از
این سیاه چال نجات دادی می دونم که هر
چی بگم و هر کاری بکنم ذره ایی از
خوبیهای تورا جبران نمی کنه اما خواستم
بگم که ازت متشکرم و همیشه خودم رو
مدیون الطاف تو می دونم .... تو همون
همزاد روحی من هستی همون نیمه گمشده و
پنهانی که حالا با بودن در کنارش
معنی آرامش رو بهتر می فهمم ...
از خداوند میخوام که گل آرزوهات رو
همیشه شکوفا نگهداره و تو همیشه شادو
خوشبخت به زندگی ات ادامه بدی و من
ازدیدن سعادت تو لذت ببرم ........
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید : تو به من گفتی : از این عشق حذر کن! لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ، آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم! روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم" باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشکی ازشاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت! اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید، یادم آید که از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم! بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.