دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

حالم من بد نیست



حالم من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
......
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

چه خوش است


چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوترآنکه مرغیزقفس پریده باشد

           

پروبال مابریدندودرقفس گشودند

چه رهاچه بسته مرغی که پرش بریده باشد

           

یارب مددی کن که به سامان برسید

چون مزرعه تشنه به باران برسیم

           

یامن به یارم برسم یایاربه من

یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم

           

فریادزهرگوشه این شهربلنداست

ویران شوداین شهرکه فریادرسی نیست

همسفر همیشه باهاتم


من آن کبوتر خسته بال هستم که : دقایق را به امید پروازی دوباره طی‌ می‌کنم .. و در سوی سوی خیالم صدای بال کبوتری را می‌شنوم که زمانی‌ با من همسفر بود . از عمق وجودم و با صدای بلند فریاد میزنم ، همسفر همیشه باهاتم حتّی با بال‌های شکسته ! همسفر همیشه باهاتم حتّی  با بال‌های شکستههههههههههههههههه !