من از تو مینوشتم و کلام من بهار شد
زدم به سر هوای تو تمام من بهار شد
از آخرین نگاه تو به یاد کوچهها وزید
خزان سرد خاطره ... حرام من بهار شد
به بوی بوسههای تو لبی به می رسانده ام
ز عطر غنچه پر شده مشام من بهار شد
کنار چشمهها همه دوباره پونه سر زده
ز ردّ پای یار خوش حرام من بهار شد
به قاصدک بگو خبر رسیده گوش آفتاب
ندادهای به دست او پیام من بهار شد
تمام خانه را به شوق دیدنت تکانده ام
درآ که در جواب تو سلام من بهار شد
طوری که دل تو خواستی باشم، نشدم
دلخواه دل تنگ خودم هم نشدم
حوا تو به خانه بهشتی برگرد
من هم متاسفم که آدم نشدم . . .
همسر عزیزم عیدت مبارک
باغروب افتاد به یاد تو میافتم
روزها منتظرم تا بیایی و وقتی خورشید غروب میکنه
دلم میگیره و اشکم بی اختیار جاری میشه
قلبم میگیره و چشمام از اینکه تو رو ندیدن خجالت میکشن
ولی باز به امید آمدنت دعا میخوانم
کسی که دوستش داری ساده دست نکش شاید دیگه هیچ کسو مثل اون دوست نداشته
باشی و از کسی که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن چون شایدهیچ وقت هیچ کس تو
رومثل اون دوست نداشته باشه
گل آفتابگردون سرش رو بالا گرفت تا خورشید رو ببینه ولی یهو غروب شد و مهتاب اومد تو آسمون و چشمکی به آفتابگردون زد ولی آفتابگردون سرش رو پائین انداخت آره گلها هیچوقت خیانت نمیکنند
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ّ خیانت میتواند به
دروغ دوست داشتن باشد......
خیانت تنها این نیست که دستت در کف دست دیگری باشد.... خیانت
میتواند جاری کردنی اشک بر دیدگانی عاشقی باشد....
وز مهر ومحبت وفا دلسرد است
پیوند ازل بستن و دادن دل خویش
هر لحظه بیندیش سراسر درد است
به یاد آوردم لحظهای را که از عشق صحبت میکردیم به یاد آوردم
آن لحظه که گفتی همسرم از تو هیچ نمیخوام اما ازت میخوام که تا آخر عمرم
به من عشق ورزی فقط عشق میخواهم ! نمیدونم چه شد بی درنگ گفتم تا آخر
عمر ؟ پاسخ دادی آره عزیزم مگه میخوای از من جدا بشی ؟ گفتم نه نه مگه من میتونم ! جدایی شدن از تو یعنی مرگ من ! گفتم همسرم
به تو عشق میورزم زیرا عشق من هستی و خواهی بود ... اما هنوز که هنوزه
این جدایی تلخ را باور نکردم، تو رفتی به دنبال زندگیت اما نفهمدی که من مردم
با این رفتنه تلخ ... عجب نامه زیبایی بود کمرم را شکست این نامه ...
هنوز که هنوزه به تو عشق میورزم زیرا رفتنت را باور نکردم و نخواهم کرد ...
وقتی رفتی با اشکهایم تیکهای شکسته قلبم را شستم و همشونو از روی زمین
جم کردم .. حالا من ما ندهام و این قلب شکسته و عشق تو ... دوستت دارم و
عاشقانه به تو عشق خواهم ورزید ...
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند... همسرم ای لطیف ترین گل
بوستان هستی تو شگفتی خلقتی تو لبریز عظمتی تو را دوست دارم و می ستایمت! دست بر دعا بر
می دارم و از خدای یگانه برایت برکت,رحمت و عزت می طلبم. همسرم هستی من ز هستی توست تا
هستم و هستی دارمت دوست ! همسر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب ، گل عشق
است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار
است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت
معنای زنده بودن من ..با تو بودن است
نزدیک ..دور
دلتنگ..شاد..آن لحظه ای که بی تو سر آید..مرا مباد
مفهوم مرگ من... در راه سرافرازی تو ..در کنار تو مفهوم زندگی استمعنای عشق نیز..در سرنوشت من با تو..همیشه با تو...برای تو زیستن....
میلاد تو طلوع نور
، در قلبی مه گرفته بود نفسی گرم در فضای سرد و غریب
گلی شکفته در بهار
تولد یک شعر دلنشین شعری در واژه های نگاهت و در قافیه های کلامت
کدامین
هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای
شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر
گوییم؟
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم
از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم
من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون
چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون
به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم
هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم
تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم
اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم
کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش
بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش
با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک
با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک
عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک
فقط می خوان بهت بگن :
. تولدت مبارک
زیباترین تصویری
که در زندگیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود
زیباترین سخنی
که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود
زیباترین احساساتم
گفتن دوست داشتن تو بود
زیباترین انتظار
زندگیم حسرت دیدار تو بود
زیباترین لحظه
زندگیم لحظه با تو بودن بود
زیبا ترین هدیه
عمرم محبت تو بود
زیباترین تنهاییم
گریه برای تو بود
زیباترین اعترافم
عشق تو بود
من با تو فهمیدم سوال عاشقی را
پرواز کردن با دو بال عاشقی را
تنها تو بخشیدی به من با چشمهایت
زیبایی حس زلال عا شقی را
فبل از تو در ذهنم فقط این آرزو بود
طی کردن مرز خیال عاشقی را
هر شب فقط پرواز می دادم به فردا
هی آرزوهای محال عاشقی را
تا اینکه تو با دست هایت آمدی و ...
گفتی بگیر این سیب کال عاشقی را
گفتی که دستت را بگیرم تا که یکجا
در خود بفهمم حس و حالعاشقی را
شاید اگر ... شاید اگر بانو ، نبودی
هرگز نمی دیدم وصال غلشقی را
امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید
گویی بساط عیش مداوم به من رسید
نور ستاره ای در شب تولدت
انگار که فرشته ای از ازل رسید
فرشته ی من تولدت مبارک
چه لطیف است حس آغازی دوباره،و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس…و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!و چه اندازه شیرین است امروز…
روز میلاد…روز تو!روزی که تو آغاز شدی
و با آغاز تو من نیز آغاز شدم .
همسرم تولدت مبارک.!
چند وقتی هست که خودمو خیلی با کار مشغول کردم ، گفتم
اینطوری شاید بشه کمتر به تو فکر کنم ، اما فکرم بیشترو بیشتر شد طعم مدتی
که کار میکنم به فکر تو .... هر شب هر روز با دوستان بودم اما انگاری
اصلا نبودم ، اما یه چیزی رو خوب فهمیدم که نمیشه نبوده تو و عشق تو را با
هیچ چیز جای گزین کرد ... اینو خوب فهمیدم که هیچ چیز این دنیا جای خالی
تو را تو این دل پر نمیکنه و نخواهد کرد ... هنوزم باورم نمیشه ...
خیلی وقتا یاد حرف اون پیر مردی میفتم که بهم گفت جوان خیلی داری تو
جادهٔ عشق تند میری همیشه کل باری برای ورشکستگی عشقت داشته باش ، از ته
دل به حرفش خندیدم ، گفتم ور شکستگی اونم منو اون !!!!!! اصلا ....! وای
خدا چه حرفی زد .. هنوزم باورم نمیشه .. هنوزم رفتنتو باور ندارم ....
نمیدونم چرا اما نمیخوام باور کنم نمیخوام نمیخوام نمیخوام ....هیچ چیزی بده رفتنت بهم کمک نمیکنه ....
اما از روزی که تو رادیدیم نوشتم
تنهایم نگذار