چند وقتی هست که خودمو خیلی با کار مشغول کردم ، گفتم
اینطوری شاید بشه کمتر به تو فکر کنم ، اما فکرم بیشترو بیشتر شد طعم مدتی
که کار میکنم به فکر تو .... هر شب هر روز با دوستان بودم اما انگاری
اصلا نبودم ، اما یه چیزی رو خوب فهمیدم که نمیشه نبوده تو و عشق تو را با
هیچ چیز جای گزین کرد ... اینو خوب فهمیدم که هیچ چیز این دنیا جای خالی
تو را تو این دل پر نمیکنه و نخواهد کرد ... هنوزم باورم نمیشه ...
خیلی وقتا یاد حرف اون پیر مردی میفتم که بهم گفت جوان خیلی داری تو
جادهٔ عشق تند میری همیشه کل باری برای ورشکستگی عشقت داشته باش ، از ته
دل به حرفش خندیدم ، گفتم ور شکستگی اونم منو اون !!!!!! اصلا ....! وای
خدا چه حرفی زد .. هنوزم باورم نمیشه .. هنوزم رفتنتو باور ندارم ....
نمیدونم چرا اما نمیخوام باور کنم نمیخوام نمیخوام نمیخوام ....هیچ چیزی بده رفتنت بهم کمک نمیکنه ....