من از تو مینوشتم و کلام من بهار شد
زدم به سر هوای تو تمام من بهار شد
از آخرین نگاه تو به یاد کوچهها وزید
خزان سرد خاطره ... حرام من بهار شد
به بوی بوسههای تو لبی به می رسانده ام
ز عطر غنچه پر شده مشام من بهار شد
کنار چشمهها همه دوباره پونه سر زده
ز ردّ پای یار خوش حرام من بهار شد
به قاصدک بگو خبر رسیده گوش آفتاب
ندادهای به دست او پیام من بهار شد
تمام خانه را به شوق دیدنت تکانده ام
درآ که در جواب تو سلام من بهار شد