دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی
دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی
قصه ما را که به اینجا کشید؟من؟ تو؟ ما؟یاکه دیگران؟میگویی کدام قصه؟همین قصه اصرار هر روزی من...همین داستان انکار هر روزی توچه کسی با ما چنین کرد؟میشود چشمانت را ببندیمیخواهم برای اندکی خود را فراموش کنییک دم به جای من نشینیتنها دمی بهار من...حالا به جای من بگو کهباشد قبولتنها منم مقصر این درد بزرگ و بساما نجات ما به دست کیست؟تو؟با گریختنت؟با انکار قلب من؟بنگرقلبم برای لحظه ایی بی تو نبودهخود ببینباید برای جرم بزرگش بدون تو بود ؟این حق اوست؟گفتم برای لحظه ایی به جای او سخن بگوچه شد عزیز مهربان من؟دیدی؟تو نیز چون او اصرار میکنی به بازگشتآری اگر که من هم به جای دل تو بنشینم برای لحظه اییانکار میکنم مثال تواین ناشناس درد رااما تو عاشقینگاه تو هر شب به ستاره ها چنین نموده استمن نیز عاشقمهر آنچه در این زمانه هستخود گواه من استباید چه کرد ای پری قصه های هر شب من؟چه کرد؟انکار تو؟اصرار من؟بنگر که درختهای مرده شکوفه کرده اندآن هم پس از سیاهی بی رحم و سرمای دیبنگر که پرنده به روی شاخه ها نغمه می کندبنگر ز پنجره رخ ماه راهر شب به لبان تو خیره میشودشاید ز تو بشنود دوباره طلب نموده ایی مرا ز خداو آنگه ماه شکسته برای من خبر خوش آوردبنگر که آفتاب آمده فراز خانه تواز بی کسی من برای تو خبرآورداز آه لحظه های بدون تواز لمس تن خیالی تو در دقایقمآن قاصد بهاری که روی بام توستاز سوی قلب خطا کار من آمده استبشنو صدای او"هرگز جدا نمی شوم از تو ای پری آسمان "از من به تو چنین قصه آغاز کرده استای مهربان همیشه من بیاباور کنیم عاشقانه در انتظار خداییمباور کنیم هر دو در حسرت یک نگاهیماصرار من به چهانکار تو چرا ای بهترین؟باید شکست قصه تلخ دوری وهجرباید نشست برسر سفره مهرآنجا در آن سوی همه بنشسته بخشش و صفااو ارمغان یار شبانه های من استبرخیز و در قلب خود گشااینبار ببینکه برای بردن تو به خانه منهفتاد هزار فرشته به سر کردگی خدا آمده استبگشا دریچه مهر خود برای خدا عزیزکمآری برای خدا نازنین تمام سرزمین وفادستان خود به او سپارمن را به او ببخشدیگربس است بغض سینه امای نازنین قوم خدا مرا ببخشبر مهربانی عشق و مهر خدامرا ببخش و به آغوش خود بگیرمیخواهم از تو خدایی شوم مثال توهرگز نگو که دریچه های باز را نگر به جای منهر گز نگو که عشق تو فریب بوده برای گریه منهرگز نگو که تو خوش باوری و من فریبهرگز نگو که تو با دقایق منی جداو غریبهرگز نگو بخدا که دگر راه چاره نیستتو عاشقی همیشه برای قلب من بلیچشمان تو گواه عشق صادقانه توستمن در توام و تو در منی باور کنیم قصه چیستهر گز نگو که خسته شدم از تو کوه درداما بگو بگو که کجا بیابمت معشوق ناب منتا بشنوی نوای مهربان خداوند مهرگوید تورا که زدست من که پناه لحظه های تواممن میشوم برای تو معشوق ناب قصه هاوقتی که خداست صاحب لحظه های مادیگر نگو چه کسی پیدا کند من و تو رادیگر نگو نمی شود باور کنم دوباره تو راآری نگو دگر سخنی خلاف خدا و دلتمن تشنه توام و تو دلتنگ لحظه های منمن عاشقم و تو مانند من همرنگ عشقبهر خدا گذر از جفای کودکانه من ای بهترینآغوش مهر خود گشا و مرا کنار خود ببر
سلام دوستم ، من تقریبا همیشه به بلاگ سر میزنم خیلی زیبا و عاشقونه است ... مثل دلت که اینقدر عشقتو دوست داری ... راستش از اولین دست نوشتههات که شروع کردم به خوندن این ایام که میم اینجا میبینم خیلی غمگین و ناراحتی ! یعنی اینرو همشنو از نوشتههات میشه خیلی راحت فهمید ... نمیدونم چی بگم که مثل اون نظر قبلیم پاکش نکنین ! اما همسر شما فکر میکنم بزرگترین اشتباهو تو زندگیش مرتکب شده که شمارو با غم رها کرد ! واقعاً گاهی آدم انگشت به دهان میمونه که چرا یکی این همه عشق تو وجود شه اما دیگری تهی از عشق ! اگه عشق هم بودند و دروغ نبوده پس چرا همدیگرو تنها میذارن ! به چه گناهی یه نفر بسوزه اما دیگری بیخیال و شاد ؟! امیدوارم که زندگی به کام باشه و همیشه همینطور عاشق باقی بمونین ! اگه دوست داشتین آیدی یاهو تونو همینجا بذارین من باهاتون تماس میگیرم خیلی دوست دارم باهاتون صحبت کنم ، اگه قابل بدونین ( لطفا مثل دفعه قبلی نظرمو پاک نکنین ) دوست شما هدیه
salam doste aziz, merci nazare lotfetone , ama eshghe man jayi narafte na bi vafast na delamo shekonde , eshghe man hamishe to ghalbe mane , eshghe man az jense jesm nist eshghe man hamishe pishe man va hamrahe mane , shado bar gharar bashin doste aziz va merci az nazareton ..