وقتی نگاهم در نگاهت در گیر بود ، این تو بودی که عشق را به من آموختی ،
یادمه این تو بودی که به من آموختی که به عشق احترام بگذارم ،
و این تو بودی که عاشقانه به من آموختی که وفا چیست !
آری این تو بودی که وفای به عهد را آموختی ،
این تو بودی که به من آموختی تا ا بد به عشق وفادار بمانم ،
این تو بودی که به من آموختی زندگی باید کرد اما آسمانی !
این تو بودی که به من آموختی اشک عشق و نگرانی عاشق چیست !
ممنون هستم از تو منی که دل نداشتم و تو عاشقانه دل برایم دادی
و آن را عاشقانه از عشقت پر کردی ،
اما هرچه تعمق میکنم به یاد نمیآورم که به من آموخته باشی
چگونه میتوان به درد جدایت چیره شوم!
به پاس تمام آن محبتها و عشق چیزی ندارم که فدایت کنم
جز دلی که پره از عشق توست ... پس چه ایرادی داره !
منی که دل نداشتم عشق نداشتم ، همینهایی که تو به من دادی را همه را فدای تو کنم مونا ی خوبم .
دوستت دارم احساس من ...