-
دل های پاک
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 18:03
دل های پاک خطا نمی کنند بلکه سادگی می کنند و امروز سادگی پاک ترین خطای دنیاست
-
فال حافظ به نیت تو
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 03:47
خیلی دلتنگ تو بودم نمیدونم چی شد ، یک لحظه چشمم به فال حافظ افتاد و ۱ فال حافظ به نیت تو و خودم گرفتم ، خیلی خوشحالم کرد ، دوستت دارم
-
دلتنگ تو
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 03:35
آخ که چقدر دلم برات تنگ شده
-
همیشه انقدر ساده مگذر... م
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 03:24
همیشه انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن...! شاید کسی در پی تو می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند...! و تو... هیچ وقت او را ندیده ای
-
حرف تو درســت من روانی هســـتم
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 14:11
یک لحظه به خواب و لحظه ای بیدارم مـــــــن باطل یا هرزه ترین بیـــــکارم حرف تو درســت من روانی هســـتم از عشق تو من جنون آنـــــــــی دارم
-
شب یلدا مبارک
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 18:56
محفلتان طلایی ، دلهایتان دریائی ، شادیهایتان یلدایی ، ... مبارک با د این شب ... اهورایی شب یلدا مبارک همسر نازم
-
عشق
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 18:18
آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت عشق را از زندگی خویش رانده ای عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری سرشارتر شود ... و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری آسان تر از کف رود پروازش ده تا که پایدار بماند
-
دوستت دارم ...
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 01:18
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ... صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ... سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی . وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ... صبحانه مو...
-
چشم انتظار
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 19:11
من تو را چشم انتظارم عشق من
-
بده دستاتو به دستم
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 02:14
بده دستاتو به دستم تا با هم کلبه بسازیم کلبه ای پر از من و تو از من و تو ما بسازیم دور بشیم از همه مردم واسه درد هم بمیریم با ستاره ها بخوابیم با ترانه جون بگیریم کلبه ای اندازه ی عشق باغچه ای و حوض و گلدون سر تو باشه رو شونم مثل لیلا، مثل مجنون تو بشی مادر گلها من بشم بابای بارون من واسه تو واسه من
-
هیچ گاه فراموش نکن
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 01:55
هیچ گاه فراموش نکن ... ان کسی که صادقانه زمزمه کرد که عاشقانه دوستت دارد.. من بودم ...
-
سکوته سنگین
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 01:36
کنار پنجره میروم و چشم به ستارگان میدوزم باز هم روزی دیگر بی تو و با یاده تو سر آمد تو نیستی و من با ماه در و دل میکنم ... لبهای ماه هم گویی هماننده لبهای من با سکوت مهر شده از او میپرسم تو هم عاشقی ؟ ... هیچ نمیگوید فقط آرام و صبور به من چشم دوخته سکوته سنگینی حکم فرماست من در سکوت خود و ماه شریک اشک های من دیریست که...
-
دستم را بگیر
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 01:11
دستم را بگیر بگذار بی تو نیز با تو بودن را حس کنم بگذر نفس هایت تنها دلیل بودنم باشند ای چشمانت تنها ستاره ی شب ها ی بی ستاره ام بگذار برای تو باشم ... بگذار بودن تو بهانه ی بودنم باشد که من بی تو محکوم به نبودنم
-
همیشه دوستت دارم
شنبه 20 آذرماه سال 1389 01:51
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای وقتی که گفتی...
-
نرم و آهسته مرا میخواند
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:26
یک نفر هست که از پنجره ها نرم و آهسته مرا میخواند . . . گرمی لهجه ی بارانی او تا ابد توی دلم میماند . . . یک نفر هست که در پرده ی شب طرح لبخند سپیدش پیداست . . . مثل لحظات خوش کودکیام پر ز عطر نفس شببوهاست . . . یک نفر هست که چون چلچلهها روز و شب شیفته ی پرواز است . . . توی چشمش چمنی از احساس توی دستش سبدی آواز...
-
خدایا
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:22
چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم، اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم ، چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه ، وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی: دوست بدار و عاشق باش آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی ، چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو...
-
قاصدک
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:11
قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی ، نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی ، قاصدک هیچ کس با من نیست ، همه رفتند ، تو چرا می مانی ؟؟ یادم آید : تو بمن گفتی : ازین عشق حذر کن ! لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ، آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ، که دلت با دگران است تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر...
-
دکتر علی شریعتی
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:10
خداوندا اگر روزی بشر گردی ..... زحال ما خبر گردی ..... پشیمان می شوی از قصه خلقت ..... از این بودن، از این بدعت ..... خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن ..... در این دنیا چه دشوار است ..... چه زجری می کشد آن کس ..... که انسان است و از احساس سرشار است.
-
بیقرارم
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:08
اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و روزمرگی ، خالی تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده ام اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی من هستم و سازی مبهم اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم من هستم و گلی پرپر...
-
برای کسی که دوستش می دارم
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:05
برای کسی که دوستش می دارم خاطره های گذشته را در تونل سرگشته ی زمان که ثانیه شمارها در پیچ پیچ آن گیجی گرفته اند را مرور می کنم... می رسم به دلتنگی های شبانه ام... و دفتر خاطراتم که پر شده از نوشته های خط خطی.... کودک حرف ناشنوای دلم هی بهانه می گیرد.. بهانه پشت بهانه... حالا من مانده ام و دل بیقرارم.. دلی که باندازه ی...
-
نازنینم
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:00
نازنینم نازنینم گرچه از من دوری .... اما برات می نویسم .... و نوشته هام هیچ حسی که نداشته باشه حس دوستت دارم گفتن هام رو داره .... چقدر دلم برات تنگ شده..چقدر دوستت دارم .... امروز دنبال یک مهمون می گردم مهمونی که سرش رو روی پام بذاره.... براش بخونم و نوازشش کنم .... کجایی ای رویای شیرین من؟ ای دستهایت پر از شکوفه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آذرماه سال 1389 22:56
خــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــا شـــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــرت
-
انتـــــــــــــــــــــــــظار
جمعه 19 آذرماه سال 1389 22:54
عادتم شده در روزهای بی تو بودن .. این پنجره ها را باز کنم شاید نسیمی از سوی تو بوزد ... تو که نباشی ... انگشتهای من .. گویا دچار یک عصر یخبندان شده اند ... حرکتی ندارند ... و واژه ها در یک سردرگمی بسر میبرند ... برای تو ننویسم ... مثل مرداب میشوم......
-
حالم من بد نیست
شنبه 22 آبانماه سال 1389 21:30
حالم من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!! ... ... خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
-
چه خوش است
جمعه 7 آبانماه سال 1389 05:00
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوترآنکه مرغیزقفس پریده باشد پروبال مابریدندودرقفس گشودند چه رهاچه بسته مرغی که پرش بریده باشد یارب مددی کن که به سامان برسید چون مزرعه تشنه به باران برسیم یامن به یارم برسم یایاربه من یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم فریادزهرگوشه این شهربلنداست ویران شوداین شهرکه فریادرسی نیست
-
همسفر همیشه باهاتم
جمعه 7 آبانماه سال 1389 04:21
من آن کبوتر خسته بال هستم که : دقایق را به امید پروازی دوباره طی میکنم .. و در سوی سوی خیالم صدای بال کبوتری را میشنوم که زمانی با من همسفر بود . از عمق وجودم و با صدای بلند فریاد میزنم ، همسفر همیشه باهاتم حتّی با بالهای شکسته ! همسفر همیشه باهاتم حتّی با بالهای شکستههههههههههههههههه !
-
عشق من
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 19:02
عشق من عین وفایی عشق من عین صفا عشق من کل جهانی عشق من با من باش عشق من کن به تجلی به دلم که تجلای همین جا تو شوی عشق من نور بتاب که همه روی زمینم به تو روشن شود عشق من با به درون من دلخسته بیا چشم من منتظر روی تو بود
-
دلم تنگ است خدایا
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 22:27
بر این تنهایی بر این آدم که جزء تو کس ندارد یار در این دنیا خدایا کجاست پایان؟مرگ است یا تنهاییست؟ مرگ را میکشم آغوش اما نمی خواهم بشم تنها خدایا عشقم در دست توست بده هدیه به دلدارم بگو یارم پریشانم نمی خواهم یک لحظه شوی از دست من غمگین بیا با من بمان تا مرگ پایان شود این تدبیر بیا تا عشق و خوسبختی شود مهمان این خانه...
-
عشق
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 22:11
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور...
-
زلف بر باد مده...
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 01:10
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر بفلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نبُری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گُلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم...