دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

آب سرد عاشق بود

تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم


شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

تو چیستی که من از موج هر تبسم تو

بسان قایق سر گشته روی گردابم

تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید؟

تو را کدام خدا؟

تو از کدام جهان؟

تو در کدام کرانه؟ تو از کدام صدف؟

تو در کدام چمن؟ همره کدام نسیم؟

تو از کدام سبو؟

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه؟

چه کرد با من آن نگاه شیرین ، آه

مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه

کدام نشئت دویده ست از تو در تن من؟

که ذره های وجودم تو را که می بیند

به رقص می آیند سرود می خوانند

چه آرزوی محالی است زیستن با تو

مرا همین بگذارند همین سخن با تو:

به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر

به من بگو که برو در دهان شیر بمیر

ستاره ها را از آسمان بیار به زیر...

تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند

هر آنچه از من خواهی بخواه صبر نخواه

که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست

تو ارزوی بلندی و دست من کوتاه

تو دور دست امیدی و پای من خسته ست

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو سبز ست و راه من بسته ست.

عشقشان مبهم بود

عشق نیلوفر و آب

آب سرد عاشق بود

عاشق نیلوفر


تقدیم به کسی که وجودم از وجود اوست  (همسرم )
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد