دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

اخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده....

دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه ی من اومده
اخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
خنده به ما نیومده .....

دوستت دارم دیوونه !!!

گفت : می خوام یه یادگاری بنویسم تا همیشه برات بمونه ...
گفتم : کجا؟
گفت : رو قلبت ...
گفتم : می تونی؟
گفت : آره زیاد سخت نیست ...
گفتم : بنویس تا برای همیشه بمونه ...
یه خنجر برداشت ...
گفتم : این چیه؟
گفت : هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس .
ساکت شدم ...
گفتم:بنویس دیگه چرا معطلی ؟
خنجر رو برداشت و با قسمت تیز اون نوشت :
دوستت دارم دیوونه !!!
اون رفته خیلی وقته ... کجا ؟ نمی دونم .
اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده

جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد

آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی
روی خندان تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت که:مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که:عجب عاقبت مرد؟ افسوس
کاشکی می دیدم
من به خود می گویم:
"چه کسی باور کرد،
جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟!!!"

حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت رهگذر

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر !
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من،
اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ،
بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ،
اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!
بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، 
اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ،
حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت
روزهای با تو بودن گذشت
اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
  آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ،
این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد
ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر  ،
من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!
ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ،
رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی...

گوش کن عزیزم به صدای ناله ها‌یم

گوش کن عزیزم به صدای ناله ها‌یم ، این ناله‌ها از بی‌ تو بودن نیست ، از با تو بودن و عاشق تو شدن در این سالهاست ...

چرا زنده ام هنوز؟

حالا که رفته ای
ساعتها به این می ‌اندیشم
که چرا زنده ام هنوز؟

مگر نگفته بودم که بی تو می‌میرم؟
خدا یادش رفته است مرا بکشد
یا تو قرار است برگردی؟!

از من دریغ مدار چشمانت را

من تنها

 باران بی انتهای چشمانم را

 برای تو مینویسم

تا شیرینی نگاهت

زهر دوری را

که جرعه جرعه-ناخواسته

به کامم ریختی را جبران کند

و برایت

از لحظه ی خاطره انگیز

از لحظه ی باشکوه وصال خواهم گفت

لحظه ای که من در دریای اشکم؛

اشک شوقم

تو را همچو مرواریدی صید میکنم

تا مبادا

از جلو دیدگانم دور شوی!

من تنها برای تو خواهم گفت

 برای تو خواهم خواند

و تنها

نرگس چشمانم توست

که افکارم را از تلاطم می رهاند

از من دریغ مدار

چشمانت را

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم...

شــــــــبگردی می‌کنــــم...


اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت...


هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم...


آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم...


شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت...


تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد...

حس غریبی ست دوست داشتن

حس غریبی ست دوست داشتن وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن ..... وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده به بازی اش میگیریم ..... هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر ! هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!.... تقصیر از ما نیست ... تمامی قصه های عاشقانه این گونه به گوشمان
خوانده شده اند


دوستت دارم عشق همیشگی

وقتی دستــــتهایم را می گرفتی

دستها و لب هــــایت معجزه بود ...
وقتی دستــــتهایم را می گرفتی و بوسه بر لبانم میکاشتی...
من ساعت ها نفس کشیـــــدن را فــــراموش می کردم...!



به همه لبخند بزن اما با1 نفر بخند

همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز

تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه

شمع

شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد

ای خوشا شمعی که روشن میکند ویرانه ایی را...

تا حالا تو زندگیت غم دیدی ...

تا حالا تو زندگیت غم دیدی ..
بی وفاتر از خودت هم دیدی ..
تا حالا شده دلت خون باشه ..
یا چشات همیشه گریون باشه ..
اونیکه شب تا سحر با یادش ، زندگی میکنی و بیداری ...
تا حالا شده بگه با طعنه ...
میشه دست از سر من برداری !!
...خوش به حال اون کسی
که تو دل تو جا داره ...
خوش به حال اون کسی که تو براش می میری ...
من حسود نیستم اما گاهی حسودی میکنم ...
به کسی که دستاشو با جون و دل می گیری ... !!

چی به پای تو بریزم لایق پای تو باشه

چی به پای تو بریزم لایق پای تو باشه


چی بخونم که بتونه جای حرفای تو باشه


پیشکشم برای تو یه سبد محبته


از تو یی تبسمم برا من غنیمته


اگه کار من تمومه تو شروع دیگه هستی


تو برای غمگساری سنت منو شکستی


من که سفره دلم پیش تو بازه


ای که عشق تو همیشه چاره سازه


دوست دارم فدات کنم هر چی که دارم


اما قلبت از محبت بی نیازه



من پر از مضمون عشقم واژه های تازه تازه


بی بی عشقم برای اون که می خواد دل ببازه



گرمی قلبمو از دست تو دارم


اگه جونمو بخوای حرفی ندارم


من حروف عشقو از تو یاد گرفتم


از تو هستم هر چی دارم از تو دارم

قلب تو

اسیری همیشه در قفس نیست گاهی در دل است

آنگاه که مانند محبوسی به زندان محبوس دیدگانت شدم هیچکس احساس حبس مرا در ک نکرد

و همیشه اسیر دام آن وجود نازنینت ماندم و خواهم ماند

و هیچگاه تو را ترک نخواهم کرد
فکر میکردم در قلب تو محکومم به حبس ابد
به یکباره جا خوردم وقتی زندان بان بر سرم فریاد زد هی تو.......ازادی و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می امد

امروز که هستم


امروز که هستم، مرا با سرانگشتانت نوازش کن…
یک سنگ‌نوشته نوازش نمی‌خواهد!

خدایا کمکم کن تا....



خدایا کمکم کن تا ، به همه لبخند بزنم ، اما برای او گریه کنم

خدایا کمکم کن تا ، مغرور باشم ، اما برای او غرورم را له کنم

خدایا کمکم کن تا ، همه را یاری کنم ، اما او را غمخواری کنم

خدایا کمکم کن تا ، قوی و صبور باشم ، اما خود را فدای او سازم

خدایا کمکم کن تا ، با همه دوست باشم ، اما به او عشق بورزم

خدایا کمکم کن تا ، با آدم ها زندگی کنم ، اما برای او بمیرم.


حرف آخر

من عشق را در تو. تو را در دل . دل را در موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر و بستر را برای اندیشیدن به تو دوست دارم. من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیباییهایش و زیبایی را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

حرف آخر دوستت دارم
احساسِ زیبام

با درود

با درود به تمامی دوستانی که لطف می‌کنن و به کلبه تنهایی من سر میزنن ، در ابتدا جا دارد که از شما عزیزان تشکر کنم و بعد خواهشی دارم :

و اینکه از دوستانی که لطف میکنند و نظر میدهند و یا نظرِ خصوصی میدهند خواهش می‌کنم که در مورد زندگی‌ خصوصی من سوال نفرمایند .

هر مطلبی که در این بلاگ نوشته میشود ، نجوای درون من است که تمامی آن تقدیم به یک نفر می‌باشد !

تقدیم به زیباترین و بهترین احساسم مونا همسرم

* عمر و دوستی *


ای کاش می توانستیم یکدیگر را باور کنیم تا به باروری برسیم


چشمها را می شستیم و فردا را بهتر می دیدیم


دنیا کوچکتر از آن است که مایه فخر باشد و عمر کوتاهتر از آن

که مایه مباهات گردد


کاش میدانستیم سر ریسمان دوستی مان به کدامین


گل میخک روزگار وصل است


ای دوست عمر دوستی از این زندگی کوتاه تر است


نیمی از دوستی در غفلت به سر می شود

و

نیمی در گرداب عشق و محبت

نمی خواهم بگویی دوستت دارم

نمی خواهم بگویی دوستت دارم ... چون می گویی باران را هم دوست دارم اما وقتی زیر باران خسته می شوی از آن فرار می کنی... می گویی آفتاب

را دوست دارم اما وقتی نور شدید آن تنت را می سوزاند

از آن گریزان می شوی... می گویی نسیم را دوست

دارم اما وقتی نسیم تبدیل به باد میشود

از آن نیز متفر می شوی...می خواهم

مرا همچون قلبی که در سینه ات

می تپد دوست داشته باشی

چون نمی توانی ازآن

گریزان باشی

امشب شب بی کسیه


امشب شب بی کسیه... یکی به دادم برسه... تنهاترین مرد زمین... امشب به آخر میرسه... امشب شب تنهاییه... سر رو زانو میزارم...آخه تو اینجا نیستی و

غزل غزل گریه دارم... غزل غزل گریه دارم... غصه نشسته رو دلم...

هنوز برای شونه هات... ارزش اشکو قائلم ...حرفی نزن چیزی نگو

فقط بزار گریه کنم...میخوام با بارون چشام ...

فاصله ها رو پر کنم .

تکیه

آدمی به خودی خود نمی افتد
اگر بیفتد
از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است...

دلم را بر دوشم می گذارم می روم...


دلم را بر دوشم می گذارم
می روم...برای همیشه..درش را هم قفل میزنم
.اخر در جائی که اعتماد نیست .بروی سنگین تری

بار خدایا! بر من رحم کن


بار خدایا!
بر من رحم کن
بر من که می دانم نا توانم رحم کن

باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست وپایی نداشته باشم

اما نباشد
هرگز نباشد
که در قلبم عشق نباشد
هرگز نباشد

قرارمون این نبود مونا جونی !

قرارمون  این نبود مونا جونی ! قرار بود به پای هم پیر شویم
نه به دست هم .......... قرارمون این نبود .

گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم ...


گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم ...


گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم


گوسفندی باشم ، پا روی یونجه هـــــــا بگذارم


اما دلــــــــــی را دفن نکنم ... !


گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم


اما بدانم ، کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس ... !


خفاشی باشم که شبها گـــــــــردش کنم


با چشمهـــــــــای کور ،‌ اما خوابی را پرپر نکنم ... !


کلاغی باشم که قار قار کنم


پرهــــــــایم را رنگ نکنم و دلــــــــی را با دروغ بدست نیاورم

از ساعت متنفرم !!


از ساعت متنفرم !!
از این اختراع غریب بشر که مدام جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی هایم می کشد...

سالگرد آشنایی مون مبارک مونا ی خوبم


خیلی سخته بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه.... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی.... خیلی سخته که سالگرد آشنایی روبدون حضورخودش جشن بگیری..... خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکرمیکنی به خاطرش زنده ای... خیلی سخته غرورت را به خاطر یه نفربشکنی بعد بفهمی که دوستت نداره.... 

سالگرد آشنایی مون مبارک مونا ی خوبم

دوستت دارم همسرم ...

این بار بی‌ خبر برو عشق من .

همسر عزیزم عشق من، بودن یا نبودنت در اینجا مهم نیست زیرا تو خوب می‌دانی که تمام قلب مرا تصرف کردی ، همین که عشق و دوست داشتن را با قلب آمیختی و دریای محبت را به قلب من جریان دادی و عشقت را در رگانم به حرکت در آوردی ، خود دنیایی از خوبی‌ و عشق تو به من هستند ... آری تو هرگز بد نبودی و بی‌ وفا هم نیستی‌ تو خود عشق و دوست داشتن هستی‌ مونا ی خوبم ، حالا که رفتنی هستی‌ و میخواهی‌ که بروی برو، برو تا غروب را از نزدیک ببینی‌ ، بس خیال انگیز است و افسونگر .... میدانم که دوباره به دنبالت راه می‌‌افتم .... پس این بار بی‌ خبر برو عشق من .

معرفت

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد.
در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.
عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: " باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه"
پیرمرد غمگین شد
گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.
نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد.
چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید
چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته به آرامی گفت:
اما من که می دانم او چه کسی است!

تابستان خوش آمدی

تابستان خوش آمدی
بیا
تو مرا به قشنگترین حسهای
عاشقانه ام می بری
به مسافرتها و خاطرات خوش  در کنار
عشقم به ایران میبری

دلت را بتکان


دلت را بتکان

غصه هایت که ریخت

تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت تالاپی می افتد زمین

بذار همان جابماند

فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت
دلت را محکم تراگر بتکانی

تمام کینه هایت هم میریزد
و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها وآرزوهایت
محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای! هم بیفتد
حالا آرام تر،آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد……تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟

خاطره،خاطره ست بایدباشد باید بماند

کافی ست؟

نه هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد. دلت سبک شد؟

حالا این دل جای اوست …دعوتش کن

این دل مال اوست

… همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتادو حالا

وحالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

مشتی خاطره و یک او
خانه تکانی دلت مبارک

ای دوست مبین به چشم دشمن مارا

ای عشق شکسته ایم مشکن مارا / اینگونه به خاک ره میفکن مارا
ما در تو به چشم دوستی می بینیم / ای دوست مبین به چشم دشمن مارا

حالا که تبرت دسته ندارد ،
بیا دست خودم را بگیر
بزن به ریشه ام . . . !

چه حس بدیه


چه حس بدیه که با تمام وجودت کسی رو دوست داری

و اون برای دیدن قلبت ,

میخواد دکمه های لباستو باز کنه


و بعد بهت بگه تو هم تو این چند سال کیف کردیو عشقو حالتو

 کردی حالا برو دنبال زندگیت بابا ولن کن منو ...


ماهی فرار کن ...


ماهی فرار کن ...
اینجا تُنگت را خواهند شکست
تا از جان کندنت لذت ببرند...!!!

ممنونم


از کسانیکه از من متنفرند سپاسگزارم،
آنها مرا قویتر میکنند...
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم،
آنها قلب مرا بزرگتر میکنند...
از کسانیکه مرا ترک میکنند متشکرم،
آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست...
از کسانیکه با من میمانند بی نهایت ممنونم،
آنان به من معنای دوست داشتن واقعی را می آموزند...