دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

شب یلدا مبارک

محفلتان طلایی‌ ،

دلهایتان دریائی ،

شادی‌هایتان یلدایی ،
...
مبارک با د این شب ... اهورایی



شب یلدا مبارک همسر نازم

عشق



آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که
هر چه بیشتر ارزانی داری
سرشارتر شود
...و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری
آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند

دوستت دارم ...


وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...

صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

 

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی .

 

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه .

 

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ...

بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه .

 

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم ....

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی .

 

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم ...

تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی .

 

 

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی ...

 

 

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم ...

در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود .

 

 

وقتی که 80 سالت شد ... این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری ...

نتونستم چیزی بگم . فقط اشک در چشمام جمع شد .

 

اون روز بهترین روز زندگی من بود ، چون تو هم گفتی که منو دوست داری .

 

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید



دوستت دارم همسرم

چشم انتظار


من تو را چشم انتظارم عشق من


بده دستاتو به دستم

بده دستاتو به دستم تا با هم کلبه بسازیم کلبه ای پر از من و تو از من و تو ما بسازیم دور بشیم از همه مردم واسه درد هم بمیریم با ستاره ها بخوابیم با ترانه جون بگیریم کلبه ای اندازه ی عشق باغچه ای و حوض و گلدون سر تو باشه رو شونم مثل لیلا، مثل مجنون تو بشی مادر گلها من بشم بابای بارون من واسه تو واسه من

هیچ گاه فراموش نکن



هیچ گاه فراموش نکن ... ان کسی که صادقانه زمزمه کرد که عاشقانه دوستت دارد.. من بودم ...

سکوته سنگین


کنار پنجره میروم و چشم به ستارگان میدوزم
باز هم روزی دیگر بی تو و با یاده تو سر آمد
تو نیستی و من با ماه در و دل میکنم ...
لبهای ماه هم گویی هماننده لبهای من با سکوت مهر شده
از او میپرسم تو هم عاشقی ؟
...
هیچ نمیگوید فقط آرام و صبور به من چشم دوخته
سکوته سنگینی حکم فرماست
من در سکوت خود و ماه شریک اشک های من
دیریست که لبانم بی تو محکوم به سکوتی کشنده است
اشک میریزم و امید دارم
چه کسی می داند .............
شاید معنی سکوت مرا
ماه فهمیده باشد ..............

دستم را بگیر



دستم را بگیر
بگذار بی تو نیز با تو بودن را حس کنم
بگذر نفس هایت تنها دلیل بودنم باشند
ای چشمانت تنها ستاره ی شب ها ی بی ستاره ام
بگذار برای تو باشم
...
بگذار بودن تو بهانه ی بودنم باشد
که من بی تو محکوم به نبودنم


همیشه دوستت دارم




برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.


برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای وقتی که گفتی "دوستت دارم" !

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.


به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :


لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی , بلافاصله از آن تو خواهد شد.

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری



دوستت دارم مونا ی نازم

نرم و آهسته مرا میخواند


یک نفر هست که از پنجره ها نرم و آهسته مرا میخواند . . . گرمی لهجه ی بارانی او تا ابد توی دلم می‌ماند . . . یک نفر هست که در پرده ی شب طرح لبخند سپیدش پیداست‌ . . . مثل لحظات خوش کودکی‌ام پر ز عطر نفس شب‌بوهاست . . . یک نفر هست که چون چلچله‌ها روز و شب شیفته ی پرواز است . . . توی چشمش چمنی از احساس توی دستش سبدی آواز است . . . یک نفر هست که یادش هر روز چون گلی توی دلم می‌روید . . . آسمان، باد، کبوتر، باران قصه‌اش را به زمین می‌گوید . . . یک نفر هست که از راه دراز باز پیوسته مرا می‌خواند

خدایا


چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم، اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم ، چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه ، وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی:
                                   دوست بدار و عاشق باش

     آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی ، چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو بنویسم ، و چه زود گذشت بودنم و زود میرود رفتنم ، میدانم میروم ومیدانم که باید بروم ، اما به کدامین منزل بیاسایم ، بسیار دوستت دارم، من عاشقم مهربان ، آخر تو به من آموختی عشق را، اگر من اکنونم به عشق آمیخته است ، چون تو مرا کشاندی .
پس چرا احساس میکنم دیگر دوستم نداری
                                                         نمیدانم........... شاید اشتباه میکنم
     چون تا زمانی که که من در ملک تو هستم امیدوارم .

راستی اگر مرا از مُلکت راندی به کدامین ملجا پناه ببرم ؟ اما هر جا بروم مُلک توست و این شادیم را افزون میکند که هر جا ، بروم ا زآن توست................پس هنوزدوستم داری

قاصدک


قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی ، نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی ، قاصدک هیچ کس با من نیست ، همه رفتند ، تو چرا می مانی ؟؟

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

دکتر علی شریعتی

     خداوندا


اگر روزی بشر گردی ..... زحال ما خبر گردی ..... پشیمان می شوی از قصه خلقت ..... از این بودن، از این بدعت ..... خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن ..... در این دنیا چه دشوار است  ..... چه زجری می کشد آن کس ..... که انسان است و از احساس سرشار است.

بیقرارم


اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو


اینجا من هستم ؛

تهی از زندگی و روزمرگی ، خالی تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ

معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده ام

اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی

من هستم و سازی مبهم

اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم

من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور

اینجا در شهری دور من مانده ام به انتظار هر لحظه که بیایی

در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ ،

من هستم و سیمایی شکسته تر از همیشه

اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان مشکی تو. . .

حتی کلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند


خدایا من ازش دورم ولی تو مواظبش باش

برای کسی که دوستش می دارم

خاطره های گذشته را در تونل سرگشته ی زمان  که

 

ثانیه شمارها در پیچ پیچ آن گیجی گرفته اند را مرور می کنم...

 

می رسم به  دلتنگی های شبانه ام...

 

و دفتر خاطراتم که پر شده از نوشته های خط خطی....

 

کودک حرف ناشنوای دلم هی بهانه می گیرد..

 

بهانه پشت بهانه...

 

حالا من مانده ام و دل بیقرارم..

 

دلی که باندازه ی یک کاسه ی خون غم دارد.

 

دلی که تو را به فرداها سپرد...

 

دلی که تو را می خواست و ..

 

تو را دوست داشت و ...

 

و تو نازنینش بودی و...

 

و دلی که برایت آرزوی خوشبختی کرد .....

 

ولی.....


نازنینم


نازنینم گرچه از من دوری ....

اما برات می نویسم ....

و نوشته هام هیچ حسی که نداشته باشه حس دوستت دارم گفتن هام رو داره....

چقدر دلم برات تنگ شده..چقدر دوستت دارم....

امروز دنبال یک مهمون می گردم مهمونی که سرش رو روی پام بذاره....

 براش بخونم و نوازشش کنم....

کجایی ای رویای شیرین من؟

ای دستهایت پر از شکوفه....

دوستت دارم مهربونم

خــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــا

شـــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــرت

انتـــــــــــــــــــــــــظار




عادتم شده در روزهای بی تو بودن ..

این پنجره ها را باز کنم

 شاید نسیمی از سوی تو بوزد...

تو که نباشی ...

انگشتهای من ..

گویا دچار یک عصر یخبندان شده اند...

حرکتی ندارند...

و واژه ها در یک سردرگمی بسر میبرند...

برای تو ننویسم...

مثل مرداب میشوم......