دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

روزی اگر به سراغ من آمد

روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو :

من خوب می شناختمش

نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود ... حتی زمان مرگ

آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب

آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود ...

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :

شب در میان تاریکی در نور مهتاب , هر روز در درخشش خورشید تابناک

هر لحظه دربرابر آیینه ی زمان ......

آن پسرک سکوت در انتظار دیدن رویت نشسته بود

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :

جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد

هرگز خیانتی به دستان تو نکرد

هرگز نگاه پاک و زلال تو را با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد

تا آخرین نفس در انتظار دیدن رویت نشسته بود

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :

افسوس ! دیر شد ....

ای کاش ! کمی زودتر می آمدی

اما بگویید :  من خوب می دانم

حتی در آن جهان

 آن خفته ی خموش در انتظار دیدن رویت نشسته است

روزی اگر .....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد