دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

منو ببخش


چقدر سخت ومسخره س نتونی اونچه که هستی رو به کسی نشون بدی...حتی یک نفر...خودمومیگم.نه اینکه نخوام...ظرفیت آدم ها کم شده!پیش خودم شرمنده ام ...وقتی جلوی خودم می ایستم از خودم عذرخواهی میکنم که گاهی نمیتونم حرف دلمو اونجوری که هست بزنم...منو ببخش :خودم!

نظرات 1 + ارسال نظر
فریبا پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ب.ظ

سلام دوست من
من نمیدونم شناختمت یانه ولی با حرفایی که گفتی شما رو توی ذهنم مجسم کردم خیلی غریبه نبودی!
من با حرفایی که گفتی دیدمت! اما نمیدونم که شما چقدر خوب خودتون رو به من نشون دادی.........
نمیگم همیشه ،بیشتر موقع ها ، اما حداقل وقتی میان اینجا از این که میبینم غمگین مینوسین یک گوشه از قلبم درد میگیره اگر روزی من شما رو شاد ببینم ،اون روزه که شما رو واقعامیبینم.........
یه موقع نگو که من همینم همین غم وغصه ها، چون من شادی های شما رو هم حس کردم وقتی که با عشق از کسی حرف میزدی که دوستش داری،از خدایی که قبولش داری..........
واقعا خوشحال میشم اگه روزی بهم خبر بدی که خودتی و با زندگی میخندی......... امیدوارم خدا همیشه کمکت کنه، خدای من ،خدای خودت ،خدای که همیشه هست.........
دوست من

salam doste man , man zadeye shadi va eshgham ama 1 sali mishe ke az rishe khoshkam kardano rishamo be gham gere zadan !
man khodam ra be shoma neshon nadadam balke hamoni ke bodeam bodeam va hal in hastam ....




دختر گفت: بشمار
پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن:
یک، دو، سه، چهار....
دخترک رفت پنهان شود. آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند،
برّه شد و با گرگ رفت. پسرک قصه هنوز می شمارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد