دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

دو عاشق دور از هم اما باهم

دوستت دارم تنها بهانه واسه زندگی

هیچ گاه فراموش نکن



هیچ گاه فراموش نکن ... ان کسی که صادقانه زمزمه کرد که عاشقانه دوستت دارد.. من بودم ...

سکوته سنگین


کنار پنجره میروم و چشم به ستارگان میدوزم
باز هم روزی دیگر بی تو و با یاده تو سر آمد
تو نیستی و من با ماه در و دل میکنم ...
لبهای ماه هم گویی هماننده لبهای من با سکوت مهر شده
از او میپرسم تو هم عاشقی ؟
...
هیچ نمیگوید فقط آرام و صبور به من چشم دوخته
سکوته سنگینی حکم فرماست
من در سکوت خود و ماه شریک اشک های من
دیریست که لبانم بی تو محکوم به سکوتی کشنده است
اشک میریزم و امید دارم
چه کسی می داند .............
شاید معنی سکوت مرا
ماه فهمیده باشد ..............

دستم را بگیر



دستم را بگیر
بگذار بی تو نیز با تو بودن را حس کنم
بگذر نفس هایت تنها دلیل بودنم باشند
ای چشمانت تنها ستاره ی شب ها ی بی ستاره ام
بگذار برای تو باشم
...
بگذار بودن تو بهانه ی بودنم باشد
که من بی تو محکوم به نبودنم


همیشه دوستت دارم




برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.


برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای وقتی که گفتی "دوستت دارم" !

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.


به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :


لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی , بلافاصله از آن تو خواهد شد.

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری



دوستت دارم مونا ی نازم

نرم و آهسته مرا میخواند


یک نفر هست که از پنجره ها نرم و آهسته مرا میخواند . . . گرمی لهجه ی بارانی او تا ابد توی دلم می‌ماند . . . یک نفر هست که در پرده ی شب طرح لبخند سپیدش پیداست‌ . . . مثل لحظات خوش کودکی‌ام پر ز عطر نفس شب‌بوهاست . . . یک نفر هست که چون چلچله‌ها روز و شب شیفته ی پرواز است . . . توی چشمش چمنی از احساس توی دستش سبدی آواز است . . . یک نفر هست که یادش هر روز چون گلی توی دلم می‌روید . . . آسمان، باد، کبوتر، باران قصه‌اش را به زمین می‌گوید . . . یک نفر هست که از راه دراز باز پیوسته مرا می‌خواند

خدایا


چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم، اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم ، چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه ، وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی:
                                   دوست بدار و عاشق باش

     آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی ، چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو بنویسم ، و چه زود گذشت بودنم و زود میرود رفتنم ، میدانم میروم ومیدانم که باید بروم ، اما به کدامین منزل بیاسایم ، بسیار دوستت دارم، من عاشقم مهربان ، آخر تو به من آموختی عشق را، اگر من اکنونم به عشق آمیخته است ، چون تو مرا کشاندی .
پس چرا احساس میکنم دیگر دوستم نداری
                                                         نمیدانم........... شاید اشتباه میکنم
     چون تا زمانی که که من در ملک تو هستم امیدوارم .

راستی اگر مرا از مُلکت راندی به کدامین ملجا پناه ببرم ؟ اما هر جا بروم مُلک توست و این شادیم را افزون میکند که هر جا ، بروم ا زآن توست................پس هنوزدوستم داری

قاصدک


قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی ، نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی ، قاصدک هیچ کس با من نیست ، همه رفتند ، تو چرا می مانی ؟؟

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

دکتر علی شریعتی

     خداوندا


اگر روزی بشر گردی ..... زحال ما خبر گردی ..... پشیمان می شوی از قصه خلقت ..... از این بودن، از این بدعت ..... خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن ..... در این دنیا چه دشوار است  ..... چه زجری می کشد آن کس ..... که انسان است و از احساس سرشار است.

بیقرارم


اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو


اینجا من هستم ؛

تهی از زندگی و روزمرگی ، خالی تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ

معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده ام

اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی

من هستم و سازی مبهم

اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم

من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور

اینجا در شهری دور من مانده ام به انتظار هر لحظه که بیایی

در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ ،

من هستم و سیمایی شکسته تر از همیشه

اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان مشکی تو. . .

حتی کلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند


خدایا من ازش دورم ولی تو مواظبش باش

برای کسی که دوستش می دارم

خاطره های گذشته را در تونل سرگشته ی زمان  که

 

ثانیه شمارها در پیچ پیچ آن گیجی گرفته اند را مرور می کنم...

 

می رسم به  دلتنگی های شبانه ام...

 

و دفتر خاطراتم که پر شده از نوشته های خط خطی....

 

کودک حرف ناشنوای دلم هی بهانه می گیرد..

 

بهانه پشت بهانه...

 

حالا من مانده ام و دل بیقرارم..

 

دلی که باندازه ی یک کاسه ی خون غم دارد.

 

دلی که تو را به فرداها سپرد...

 

دلی که تو را می خواست و ..

 

تو را دوست داشت و ...

 

و تو نازنینش بودی و...

 

و دلی که برایت آرزوی خوشبختی کرد .....

 

ولی.....


نازنینم


نازنینم گرچه از من دوری ....

اما برات می نویسم ....

و نوشته هام هیچ حسی که نداشته باشه حس دوستت دارم گفتن هام رو داره....

چقدر دلم برات تنگ شده..چقدر دوستت دارم....

امروز دنبال یک مهمون می گردم مهمونی که سرش رو روی پام بذاره....

 براش بخونم و نوازشش کنم....

کجایی ای رویای شیرین من؟

ای دستهایت پر از شکوفه....

دوستت دارم مهربونم

خــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــا

شـــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــرت

انتـــــــــــــــــــــــــظار




عادتم شده در روزهای بی تو بودن ..

این پنجره ها را باز کنم

 شاید نسیمی از سوی تو بوزد...

تو که نباشی ...

انگشتهای من ..

گویا دچار یک عصر یخبندان شده اند...

حرکتی ندارند...

و واژه ها در یک سردرگمی بسر میبرند...

برای تو ننویسم...

مثل مرداب میشوم......

حالم من بد نیست



حالم من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
......
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

چه خوش است


چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوترآنکه مرغیزقفس پریده باشد

           

پروبال مابریدندودرقفس گشودند

چه رهاچه بسته مرغی که پرش بریده باشد

           

یارب مددی کن که به سامان برسید

چون مزرعه تشنه به باران برسیم

           

یامن به یارم برسم یایاربه من

یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم

           

فریادزهرگوشه این شهربلنداست

ویران شوداین شهرکه فریادرسی نیست

همسفر همیشه باهاتم


من آن کبوتر خسته بال هستم که : دقایق را به امید پروازی دوباره طی‌ می‌کنم .. و در سوی سوی خیالم صدای بال کبوتری را می‌شنوم که زمانی‌ با من همسفر بود . از عمق وجودم و با صدای بلند فریاد میزنم ، همسفر همیشه باهاتم حتّی با بال‌های شکسته ! همسفر همیشه باهاتم حتّی  با بال‌های شکستههههههههههههههههه !

عشق من


عشق من عین وفایی عشق من عین صفا عشق من کل جهانی

عشق من با من باش عشق من کن به تجلی به دلم

که تجلای همین جا تو شوی عشق من نور بتاب

که همه روی زمینم به تو روشن شود

 عشق من با به درون من دلخسته بیا

 چشم من منتظر روی تو بود

دلم تنگ است خدایا

بر این تنهایی بر این آدم که جزء تو کس  ندارد یار در این دنیا

خدایا کجاست پایان؟مرگ است یا تنهاییست؟
مرگ را میکشم آغوش اما نمی خواهم بشم تنها
خدایا عشقم در دست توست بده هدیه به دلدارم
بگو یارم پریشانم نمی خواهم یک لحظه
شوی از دست من غمگین
بیا با من بمان تا مرگ پایان شود این تدبیر
بیا تا عشق و خوسبختی شود مهمان این خانه
بیا تا حرف حسرت را نراند کس در این خانه
بیا تا مهر و خوشبختی دهم هدیه به تو یارم
بیا تا درد دلتنگی رود از این سینه ی تنگم
بیا دیگر نمانده طاقت ماندن
بیا که جزء مهرت ندارم از خدا خواهش
خدا حرف آخر را به دستان تو می سپارم
تو خوب می دانی حرفم را تو خود درمان ده دردم را

عشق


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم
".

زلف بر باد مده...

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر بفلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبُری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گُلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توأم آزادم
تقدیم به همسر مهربانم

 www.2websaz.co.cc

    
ادامه مطلب ...

سکوت عاشق در برابر جفای معشوق ، فقط به خاطر حرمت عشق است !

چنان دل کندم از دنیا که شکلم ، شکل تهاییست ، ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست

مرا در اوج میخواهی ! تماشا کن! تماشا کن ، دروغین بودم از دیروز مرا امروز تو حاشا کن

در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال من ، همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم ، دلم چون دفتری خالی قلم خشکیده در دستم

شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند ، به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند

گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم ، به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم

رفیقان یک به یک رفتند مرا با خود رها کردند ، همه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردند

عشق

 


متولدین شهریور ماه :
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم
شاید به نظر 
برسم  که حتی نمی خواهم عاشق باشم
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت

عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است.





متولدین اسفند ماه :
من آنی نیستم
که بی عشق زندگی را سر کنم
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم
و چشمانم را میگشایم
و عشق رویایی ام را در تو می بینم

در عشق بی نظیر است.جذاب و پرنشاط است.احساساتی و رویایی است.

سوگند


سوگند

سوگند میخورم به این لحظه زیبا و پر از عشق

که تمام فکر و زندگی ام تو باشی 

نام تو باشد و عشق تو باشد عزیزم

آمدی در قلبم چه زیبا هم آمدی ،

آمدی و مرا دیوانه و عاشق خودت کردی

 پس :

سوگند میخورم که با تو بمانم ، بمانم و عاشق هم بمانم ،

نه مجنون باشم و نه فرهاد

تنها خود خودم باشم ...

سوگند میخورم که اینک که عاشق شدم

با آرامش با تو باشم

بدون هیچ دغدغه و یا دلهره و یا ترسی از عشق ..!

سوگند میخورم که تنها نام مقدس تو را بر زبان بیاورم ..!

به این نام زیبایت قسم که در این سفر دشوار

دستانت را رها نکنم و تو را هر چه

زودتر به سرزمین عشاق برسانم

به آن قبله گاهی که روبروی آن نشسته ای و از خدای خویش

آرزوی مرا داری قسم ،

که به خاطر تو تمام سختی ها و مشکلات را تحمل کنم

و به خاطر تو سالها انتظار

بکشم تا روزی به تو برسم و تو را در آغوش بگیرم .

به آن اشکهای مقدست قسم ،

به آن اشکهایی که روی گونه های نازنینت سرازیر

شده است قسم که هیچگاه حرفی نزنم که قلبت شکسته شود

و کاری نکنم که دلت به درد بیاید و چشمانت خیس شود ..!

عزیزم اینک دستانت را به من بده و بگذار دستانت را محکم

و با تمام وجودم بفشارم و سوگند خویش را برایت یاد کنم


عاشقانه دوستت دارم همسرم ..

末那


 آهنگ خوش سه تار تقدیم تو باد ، آرایش گلهای بهار تقدیم تو باد . گویند که عشق هدیه پاک خداست ، این هدیه هزار بار تقدیم تو باد

 www.2websaz.co.cc

 www.2websaz.co.cc

ضربه ات کاری بود.......

غربت آن نیست که تنها باشی

فارغ از فتنه ی فردا باشی

غربت آن است که چون قطره ی آب

در پی دریا باشی

غربت آن است که مثل

من و دل

در میان همه کس

یکه و تنها باشی


 مطمئن باش و برو

ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست

 و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

 به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود

 و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت

تا ابد مال تو بود

تو برو، برو تا راحت تر

 تکه های دل خود را آرام

سر هم بند زنم

سلامی‌ به همسرم


سلام ، اینجا آسمان ابریست

آنجا را نمیدانم
اینجا شده پائیز
آنجا را نمیدانم
اینجا فقط رنگ است
آنجا را نمیدانم

اینجا دلتنگی‌ است آنجا را نمیدانم

دوست داشتن


دوست داشتن دل می خواد نه دلیل! از ته دل دوستت دارم بدون دلیل!


هر چه هستم.....

هوایم هوای تو ، دلتنگم برای تو، تنهایم به یاد تو، زندگیم فدای تو

اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا دشتها و رودهای تشنه را سیراب کنم

اگرگل بودم شاخه ای از گل تقدیم وجودت می کردم

اگر اشک بودم به پایت می گریستم

و اگر محبت بودم آهنگ دوست داشتن را برایت می خواندم

ولی افسوس که نه بارانم و نه گل و نه اشک و نه محبت

ولی هر چه هستم

دوســتــــت دارم

دعا


دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکنه...


دوستت دارم عشق من

دوست داشتن به وسعت نگاه تو بود


اما می خوام از کسی بگم که بودن با اون باعث شده من از پیله تنهایی خودم

رها بشم و بتونم معنی خیلی چیزها رو

بفهمم

مونا ی عزیز تو همون کسی هستی که با دست

مهربونت توی تیره ترین شبهای زندگی من

شعمی روشن کردی و منو از وحشت تنهایی

نجات دادی ... زمانی که احساس میکردم

همه راهها به بن بست رسیده وتمام لحظه

هام داره یکی یکی می سوزه ... تو با

زلالی حرفهات و مهربونیهای بی اندازه

ات بغض غصه های منو شکستی و منو از

این سیاه چال نجات دادی می دونم که هر

چی بگم و هر کاری بکنم ذره ایی از

خوبیهای تورا جبران نمی کنه اما خواستم

بگم که ازت متشکرم و همیشه خودم رو

مدیون الطاف تو می دونم .... تو همون

همزاد روحی من هستی همون نیمه گمشده و

پنهانی که حالا با بودن در کنارش

معنی آرامش رو بهتر می فهمم ...

از خداوند میخوام که گل آرزوهات رو

همیشه شکوفا نگهداره و تو همیشه شادو

خوشبخت به زندگی ات ادامه بدی و من

ازدیدن سعادت تو لذت ببرم ........

خیلی دوستت دارم و خیلی ازت متشکرم

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید : تو به من گفتی : از این عشق حذر کن! لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ، آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا ،‌ که دلت با دگران است! تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن! با تو گفتم :‌ "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پیش تو؟‌ هرگز نتوانم! روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم" باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشکی ازشاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت! اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید، یادم آید که از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، نرمیدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم! بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.


به یاد همسر خوبم


همیشه دوستت دارم

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای وقتی که گفتی "دوستت دارم" !

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :


لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی , بلافاصله از آن تو خواهد شد.

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری



دوستت دارم مونا ی نازم

می نویسم......




می نویسم آری من می نویسم

از عشق برایت حرف میزنم

تا تو باور کنی چقدر دوست دارم

عشق را معنا میکنم

تا تو بفهمی معنای عشق من تویی

من زندگی می کنم تا تو بدانی برای تو زنده ام

ای تمام زندگیم

دوستت دارم همسر خوبم